مهارت های مهم برای توانمندی، عزت نفس، اعتماد به نفس، احساس ارزشمندی، خودکفایی، و تضمین موفقیت و خوشبختی کودکان قرن ۲۱
والدین فرهیخته و آگاه، که خوشبختی و موفقیت آینده فرزندشان
برایشان مهم است حتما و لطفا این مطالب را بخوانند؛
در سیستم آموزش های پیش از دبستان، در کشورهای پیشرفته جهان،
سالها قبل به این نتیجه رسیده اند که تقویت مهارت های زندگیِ عملی
در کودکانِ پیش از دبستان ، بسیار مهم تر از رشد زندگی علمی و در واقع سنگ بنای زندگی و آموزش است!
در مهدهای کودک کشورهای خارجی، وقتی وارد کلاس درس می شوید، کودک خردسالی را خواهید دید که با جدیت زمین را جارو می کند.
کودکی که شاید چهار سال بیشتر نداشته باشد.
کودک دیگری را در حال شستن پنجره و کودکی که روی میز را با آب و صابون شستشو می دهد.
کودک دیگری که شاید فقط سه ساله است را در حال شستشوی ظرف غذای خود و کودک دیگر در حال مرتب کردن گل های درون گلدان می بینید.
کودکی را نشسته روی صندلی و در حال جلا دادن و تمیزکردن کفش های چرمیاش…
کودکی در حال پهن کردن لباس کوچکی که شسته بر روی بند رخت…
و جالبتر اینکه بچه ها همه این فعالیت ها را با شادی و هیجان انجام می دهند.!
بله، معمولی ترین چیزهایی که ما آدم بزرگ ها به راحتی و بدون فکر و تلاش انجام می دهیم، برای کودکان، اکتشافات شگفت انگیز، جدید و تجربیات و چالش های جذاب و شادی آور است.
این فعالیت های مهم شامل انجام امور روزمره زندگی میشود: تهیه غذا، لباس پوشیدن، نظافت، تمیزکاری همیشگی و موارد دیگر …
اینها برای کودک کارهای جدید، شاید دلهرهآور و هیجانانگیزی هستند که به وضوح بخشی از دنیای یک انسان بوده و توانایی تسلط بر آن ها ، سرعت عمل و توانایی کودکان را بالا برده و آن ها را قدرتمند و بااعتمادبه نفس می کند.
این فعالیت ها شاید به نظر ساده و تکراری برسند، اما اتفاق مهمتری در عمق در حال رخ دادن است.!
شاید در ابتدا فکر کنید که یاد دادن شستن جوراب یا پاک کردن پنجره و میز، چرا برای آن ها از ریاضی و علوم ، جغرافیا، موسیقی و زبان خارجه مهمتر است؟
استدلال آن ها این است که زندگی عَمَلی، سنگ بنای زندگی و آموزش بوده و به کودک فرصتهایی میدهد تا مهارتهایی را که برای شکوفایی در ریاضی و موسیقی و زبان دوم و همچنین خواندن و نوشتن در مدرسه به آن نیاز دارد، توسعه دهد: هماهنگی، حرکت، توالی، هوش، انگیزه، مسئولیت پذیری و قدرت اراده…
طبیعت زمان خاصی را برای یادگیری هر چیز در نظر می گیرد. اگر از این زمان ویژه، برای نهادینه شدن این مهارت ها استفاده نشود، فرصت بسیار مناسبی از بین می رود و دیگر نمی آید.
زمانی برای بازگشت وجود ندارد و کودک باید به مرحله بعدی یادگیری برود. اگر از مرحله اول استفاده نکرده باشیم، مرحله دوم چگونه موفقیت آمیز خواهد شد؟
مطمئنا یاد دادن این موارد در سنین بالاتر، برای کودک و کسانی که به او آموزش می دهند دشوارتر است.
از دیدگاه متخصصان خارجی، آموزش کودک، چیزی بسیار فراتر و زیربنایی تر از پُر کردن مغز او از آگاهی هایی همچون: ریاضی، علوم، آزمایش، زبان خارجه و نوشتن و خواندن است…
آن ها معتقدند که هیچ آموزشی تاثیر و اهمیت نخواهد داشت وقتی هنوز به قول معروف کودک ما نمی تواند اعتماد به نفس
و توانمندی های معمول و اولیه را داشته باشد که بینی خود را پاک کند،
یا بلوز و شلوار و کفش اش را بپوشد! موقع عطسه زدن دستش را جلوی بینی و دهان بگیرد، یا در هنگام ناراحتی و خشم، احساسات خود را کنترل
و مدیریت کند… اتاقش را جمع و جور کند و بدون التماس والدین مسواک بزند و موهایش را شانه کند.! برای خودش غذا ظرف کند و غذایش را به تنهایی بدون کمک والدین بخورد و یا جلوی مهمان ها و در یک جمع رفتار مناسبی داشته باشد و به بزرگترها احترام بگذارد …
متخصصان خارجی، اعتقاد دارند که همه این ناتوانی ها و وابستگی به والدین در دوران کودکی و در سنین ۴ و ۵ و ۶ و ۷ سالگی، به همین کودکی ختم نمیشود و متاسفانه در دوران بزرگسالی هم به عناوین دیگر ادامه پیدا خواهد کرد.
هر چه بزرگتر میشوند، این عدم نظم پذیری، عدم توانمندی، بی انگیزگی، بی اراده بودن و بی مسئولیتی و بی دست و پایی در انجام ساده ترین کارها، در زندگی روزمره شخص در اشکال متفاوتی خودش را بُروز میدهد.
این مهارت های مهم متاسفانه در مدارس آموزش داده نمی شوند، اما مطمئنا و بی شک، برای فرزند شما فوق العاده ضروری هستند.
هرگز زود نیست که به فرزندتان بیاموزید چگونه از خود مراقبت کند، چگونه خودکفا باشد و چگونه احساس ارزشمندی کرده و نگرش مثبتی نسبت به زندگی داشته باشد.
ما پزشکان و مخترعان و فیلسوفانی داریم که ذهنشان پُر از فرمول و فلسفه و اطلاعات تخصصی است اما همین که با کوچکترین چالشی مواجه میشوند، نمی توانند جلوی خشم و عصبانیت خود را بگیرند.
یا وقتی با کوچکترین مانع و سختی در زندگی مواجه میشوند، ناامید و افسرده شده و پا پس می کشند!
ما پزشکان افسرده و معتاد کم نداریم. متاسفانه آمار پزشکان و متخصصان و مخترعانی که خودکشی کرده اند بسیار بالاست. آدم هایی با مدرک تحصیلی و عناوین حرفه ای و دستاوردهای علمی فوق العاده بالا، که در زندگی شخصی خود دچار مشکلات زیاده بوده و هستند. در زندگی خانوادگی خود خوشبخت و راضی نیستند و مسائل و درگیری های زیادی با همسر و فرزندانشان دارند. متخصصانی که در روابط اجتماعی خود دچار نقص و مشکل و کمبودهای زیادی هستند. همه این ضعف ها به این دلیل است که ما از کودکی اصرار داریم فرزندانمان درس بخوانند و از نظر علمی درجه یک و عالی باشند. اما به مهارت های آن ها اهمیت نمی دهیم. ترجیح می دهیم تمام دغدغه های فرزندمان را برطرف کنیم و برایش میوه و آبمیوه و غذا و خوراکی ببریم و در دهانش بگذاریم اما او فقط درس بخواند و دکتر و پزشک و پروفسور و تکنسین شود! دیگر برایمان مهم نیست که این تکنسین و مخترع و فیلسوف ما، چقدر بلد است از پس چالش های زندگی روزمره خود بر بیاید. وقتی به سال های دانشگاه رسید و در یک شهر یا کشور غریب تنها شد، برای خود غذای مختصری درست کند که از گرسنگی مجبور به خوردن فست فودهای ناسالم خیابانی نشود. چقدر می تواند بین کار و زندگی شخصی تعادل برقرار کند. به سلامت جسم و روح خود رسیدگی کند. خانه و اتاقش را تمیز و مرتب نگه دارد. با اطرافیان و همکاران برخورد و روابط خوبی داشته باشد و در زندگی خانوادگی با همسرش خوشبخت باشد و فرزندان نرمال و خوبی پرورش دهد.
متاسفانه از آنجا که جامعه ما به مدرک تحصیلی و شغل افراد بیش از حد اهمیت داده و مدل ماشین، محل زندگی افراد و سبک لباس پوشیدن و آرایش را ملاک ارزش گذاری و احترام و انسانیت قرار می دهد، افراد و آدم ها نیز فقط به فکر همین هستند که ظواهر را حفظ کنند اما در باطن و درون ، هزار و یک دغدغه و کمبود و کم و کاست وجود دارد که همان ها هم مانع بزرگ رسیدن به احساس کمال و رضایت و خوشبختی است. اما چه فایده که فرزند ما در آینده بهترین خانه، اتومبیل، مدرک تحصیلی ، شغل و ظاهر را داشته باشد اما از درون راضی و خوش نباشد ؟ از درون خسته، عصبی، گمگشته و ناامید باشد؟!
والدین فرهیخته و دلسوز :
بیایید که ما اختری ها، در خانواده کوچک خود، حداقل به جای ظواهر و رنگ و لعاب های این روزهای جامعه ظاهربین و بیمار ما، برای عمق و باطن خود و فرزندانمان نیز ارزش و اهمیت قائل شویم.
بیائید تا مهارت های زندگی عملی و روزمره و مهارت خودکنترلی، حل مسئله، نظم پذیری و توانمندی، اعتماد به نفس و عزت نفس کودکان را تقویت کنیم که پایه و اساس هر نوع آموزشی است.
این آموزش ها شامل افزایش مهارت های است که کودکان در کارهای روزمره خود از آنها استفاده خواهند کرد.
از ایجاد نظم و عادت به تکمیل فرآیندها و مراحل در کارها گرفته که به یادگیری بعدی کمک می کند، تا ایجاد حس توانمندی و مفید و موثر بودن…
این کارهای عملی و روزمره زندگی، در حد سن و توانایی کودکان، در عین حال که به رشد مغزی، ساختن سلول های مغز، تمرکز کودکان و تقویت ماهیچهها و تواناییهای حرکتی ظریف و درشت کمک میکند، به کودکان احساس بزرگی، عزت نفس، غرور ، اعتماد به نفس و توانمندی در انجام یک کار خوب و مفید را میدهد.
این آموزش ها؛ فعالیتی بسیار مهم و هدفمند و چند منظوره هستند که در عین اینکه کنترل مهارت های حرکتی و هماهنگی و تعادل را در کودکان توسعه خواهند داد، استقلال، تمرکز و احساس مسئولیت ، دقت و توجه و احترام را پرورش و ارتقا می دهد.
تمرینات زندگی عملی و روزمره، سه حوزه اصلی رشد را شامل می شود: مراقبت از خود، مراقبت از دیگران و مراقبت از محیط.
آنها در کشورهای توسعه یافته، کودکان را با این مهارت ها، به دنیای یادگیری هدایت می کنند.
همه انسان ها به صورت ذاتی و طبیعی، بر اساس نفس انسانی خود، تمایل به راحت طلبی، مهرطلبی، جلب توجه و تنبلی دارند. تمایل به خوردن غذاها و خوراکی های خوشمزه و فرار از خوردن غذاهای و مواد خوراکی بی مزه دارند. تمایل به بُرون ریزی هیجانی در هنگام خشم دارند. وقتی از چیزی ناراحت هستند دلشان می خواهد داد بزنند و دعوا کنند. اما… اگر به زندگی آدم های خوشبخت و موفق جامعه نگاه کنید متوجه میشوید که سبک غذاخوردن، ورزش کردن، کنترل هیجانات و احساسات، نظم و برنامه ریزی و ارتباطات کاری و اجتماعی آن ها کاملا برعکس این روند طبیعی، نفسانی و ذاتی است. به همین دلیل مهم، از بین بردن چنین تمایلاتی در کودکی ضامن خوشبختی، سلامت و موفقیت فرزند ما در آینده خواهد بود.
یک والد آگاه و والدینی هماهنگ و فرهیخته، به فرزند خود میاموزند که برای سلامتی جسمی خود و دچار نشدن به انواع بیماری ها در آینده ، باید غذاهای سالم، میوه جات و سبزیجات بخورند. بعضی از غذاها خوشمزه و چرب و خوش طعم نیست، اما ما بخاطر ارزش غذایی آن خوراکی باید آن را بخوریم. قرار نیست همه غذاها صرفا خوش طعم و باب میل ما باشند که بخوریم. قرار نیست که اگر سبزی و میوه و غذایی، مزه و ادویه نداشت پس نخوریم! و برعکس، برخی غذاها و خوراکی ها خیلی خوشمزه هستند اما خوردن آن ها برای سلامت ما خوب نیست و نباید به صرف خوشمزه بودن آن ها را بخوریم و در طولانی مدت دچار بیماری شویم! مگر اینکه برای خوردن آن ها زمان و برنامه ریزی خاصی در نظر بگیرید. مثلا هفته ای سه بار خوردن بستنی جایز است. هفته ای یکی دو بار خوردن شکلات یا یک دسر خوشمزه ایرادی ندارد. اما اینکه کودک ما هر روز و هر شب به جای غذا، بستنی و دسر و شکلات بخورد و ما هم حریف او نباشیم چه فایده دارد؟ به همین دلیل در کشورهای پیشرفته، این نوع آموزش ها را در سنین بسیار پائین و در نوپایی انجام می دهند که دیگر به سنین بالاتر نرسد و شخصیت کودک به اشتباه شکل نگیرد. زیرا بعدها ترک دادن او از این عادات بد غذایی بسیار سخت تر بوده و نیاز به زمان و نظم ، اقتدار، صبوری و تداوم والدین خواهد داشت…
والدینی آگاه و دلسوز، به فرزند خود میاموزند که در کنار کلاس زبان انگلیسی و فرانسه و نجوم و ریاضی، باید روزی حداقل ده دقیقه ورزش و حرکت جسمانی را در برنامه روزانه خود بگذارد تا در آینده دچار بی تحرکی، تنبلی و بیماری های فیزیکی نشود.
به آن ها میاموزند که مهمترین کار یک انسان موفق و منظم در زندگی این است که شب ها زود بخوابد تا صبح با انگیزه و انرژی بیدار شود، نه با زور و بهانه گیری و بی میلی… میاموزند که هر روز پس از بیدار شدن از خواب، تخت خود را مرتب کند. موهای خود را شانه کرده و دندان ها و صورت خود را بشویند. آموزش همین موارد به فرزندتان، ضامن موفقیت او در آینده خواهد بود.
به او میاموزند که اگر در زندگی با چالش و مشکلی مواجه شد بلافاصله عکس العمل نشان ندهد بلکه به خود فرصت فکر کردن و تصمیم گیری بدهد. تا در مواجهه با اولین مانع خشمگین یا ناامید نشود و توانایی حل مسئله داشته باشد.
حال بد نیست مروری داشته باشیم بر این موضوع که خانواده های ایرانی از بچه ها چه توقعی دارند؟ و
خانواده های خارجی از بچه ها چه انتظاری دارند؟
یک خانواده آگاه و فرهیخته ژاپنی، اروپایی، آمریکایی یا انگلیسی و حتی هندی، فرزند کوچک را در حد توان و درک و تحمل او، در موقعیت سختی و چالش قرار داده و برای روزهای سخت زندگی آماده و مجهز می کنند.
اما بسیاری از خانواده های ایرانی، متاسفانه تمام موانع، چالش ها و سختی ها را از سر راه فرزندشان حذف می کنند تا مبادا تحت فشار و ناراحتی قرار بگیرد!
خانواده خارجی برایشان مهم است که فرزندشان بتواند کارهای زندگی روزمره خودش را در حد توان را انجام دهد و روی این نکته بیش از هر آموزش و پیش از هر علمی تاکید دارند.
اما اکثر خانواده های ایرانی، همه کارهای فرزندشان را با این بهانه که هنوز بچه است و نمی تواند و نیاز به کمک دارد انجام می دهند.
خانواده خارجی از مربی و پرسنل مهدکودک فرزند خود توقع آموزش مهارت ها و اخلاقیات و احساسات را دارد و ریاضی و علوم و خواندن و نوشتن را به سنین مدرسه موکول می کند چون می داند که شخصیت و روحیات فرزندش در سنین پیش از دبستان شکل خواهند گرفت و در دبستان دیگر روحیه و عادت ها و رفتار انسان را نمی توان تغییر داد، اما حتی خانواده های تحصیل کرده ایرانی از مهدکودک توقع آموزش مسائلی همچون هوش، ریاضی، آزمایش علوم، زبان خارجه و حتی خواندن و نوشتن را دارند!
خانواده خارجی به فرزند خود یاد می دهد که نخست برای خود ارزش و احترام قائل باشد، سپس به دیگران احترام بگذارد، تا دیگران نیز به او احترام بگذارند، اما بسیاری از خانواده های مرفه ایرانی متاسفانه در عین حال که حتی در حضور فرزند خود به هیچکس احترام نمی گذارند ، اما از دیگران فقط توقع احترام دارند.
خانواده مرفه ایرانی برای فرزند خود هر چه بخواهد و اراده کند تهیه می کند ، تا مبادا فرزندش دچار احساس کمبود شود، اما خانواده خارجی به فرزند خود فرق بین خواسته و نیاز را آموخته و صرفه جویی و پس انداز و قناعت را میاموزند.
خانواده ایرانی اگر کسی به فرزندش حرف نادرستی بزند که فرزند او را ناراحت کند، بلافاصله احساساتی شده، عکس العمل نشان داده و برخورد می کنند! اما خانواده فرهیخته خارجی به فرزند خود میاموزد که در مواجهه با برخورد و رفتار و حرف های نادرست دیگران، فکر کرده و حل مسئله کند، احساسات خود را کنترل کرده و با گفتگوی صحیح و قدرتمندانه بتواند خودش از حق خود دفاع کند تا آن شخص متوجه اشتباه خود شود.
خانواده ایرانی جوری تربیت جنسی، خودمراقبتی و حفاظت از خود و مناطق خصوصی بدن را به فرزندش میاموزد که کودک ناآگاه و بی دفاع پس از آن ، از همه می ترسد و حتی حاضر نیست دیگر با مادربزرگ پیر خود به توالت برود! و چه بسا در آینده نیز نسبت به مسئله سکس ترسیده شده و دچار ترس ها و وسواس های جنسی میگردد. اما خانواده خارجی در حدی به کودک خود میاموزد که بداند هیچکس نباید مغرضانه به نواحی خصوصی بدن او دست بزند یا از او درخواست نادرستی داشته باشد…
خانواده آگاه و فرهیخته خارجی، فرق بین تسهیلگری و سختگیری را می داند. فرق بین والد آسان گیر بودن و عدم تربیت صحیح را می داند. کودک خود را در مواقع لزوم آزاد گذاشته و برایش سختگیری نمیکند. اما در عین حال با کودک خود صحبت می کند و به او میاموزد که آزاد بودن برای مکان ها و زمان های خاصی است و برخی جاها و اماکن باید پیرو قوانین آن مکان بود، با جمع همراه شد و آزادی شخصی و دلخواه را در آن جمع و آن مکان کنار گذاشت. این والد بدون هیچ گونه اضطراب و نگرانی، تفاوت خوب و بد و تفاوت آزادی و بی قانونی را به فرزند خود میاموزد. اما برخی والدین ایرانی، متاسفانه در عین حال که برای کودک خود در خانه بایدها و نبایدها و سختگیری ها و تنبیه های فراوان دارند، در جمع و بیرون از خانه، هیچگونه توانایی و اقتداری برای کنترل فرزندشان نداشته و در حالیکه از درون از کارهای فرزندشان خجالت زده و عصبی هستند، حرص میخورند اما به فرزندشان میخندند، لبخند می زنند و قدرت کنترل او در جمع را ندارند.
تفاوت ها بسیار هستند اما فعلا فقط همین چند فقره مهم کافیست تا والدین عزیز ایرانی و اختری، در مورد سیستم پرورشی و آموزشی خود تفکر عمیق داشته و بازسازی های تربیتی را آگاهانه شروع کنند.
نویسندگان؛ مدیریت، کادر آموزشی و مشاوران روانشناس پژوهشکده اختر